امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

آه ...

 

   

   مي روم خسته و افسرده و زار

   سوي منزلگه ويرانه خويش

    بخدا مي برم از شهر شما

    دل شوريده و ديوانه خويش

 

    مي برم، تا كه در آن نقطه دور

    شستشويش دهم از رنگ گناه

    شستشويش دهم از لكه عشق

    زينهمه خواهش بيجا و تباه

 

    مي برم تا ز تو دورش سازم

    ز تو، اي جلوه اميد محال

    مي برم زنده بگورش سازم

    تا از اين پس نكند ياد وصال

 

    ناله مي لرزد، مي رقصد اشك

    آه، بگذار كه بگريزم من

    از تو، اي چشمه جوشان گناه

    شايد آن به كه بپرهيزم من

 

    بخدا غنچه شادي بودم

    دست عشق آمد و از شاخم چيد

    شعله آه شدم، صد افسوس

    كه لبم باز بر آن لب نرسيد

 

    عاقبت بند سفر پايم بست

    مي روم، خنده بلب، خونين دل

    مي روم، از دل من دست بدار

    اي اميد عبث بي حاصل

     "فروغ"

 

 




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 39
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 58
بازدید ماه : 616
بازدید کل : 231796
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ